• وبلاگ : من ... هستم !
  • يادداشت : هيچ كس فكر نكرد كه ....
  • نظرات : 0 خصوصي ، 17 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    چارده قرن علم روي زمين باقي بود و هم آتش زدن ريشه ي دين باقي بود شک و ترديد و دروغ عالم و آدم مي برد زين ميان گوشه اي از ملک يقين باقي بود دوست گر بود از او طعنه فقط حاصل بود همچنان سيطره ي خنجر کين باقي بود گر کسي خفته به کنجي نفسي در جان داشت نه براي غم کس، بل به کمين باقي بود "چارده قرن علم بود و علم دار نبود" اسب مي رفت و فقط پاره ي زين باقي بود يا محمد! نفسي چهره نما از پس ابر! بيش ديگر نتوان بي تو چنين باقي بود! پرده بگشا و گذر کن ز حزين کوچه ي ما که مرا از همه ايام همين باقي بود از خم محو ترين کوچه پديدار شو و به کف آر آن علمي کاو به زمين باقي بود